از دست دادن دو عزیز
پنج شنبه عصر خبر یه تصادف رو بهم دادن. فکر کردم یه تصادف سادست. ساعت حدودا 5 به گوشی خواهرم زنگ ...
View Articleتفریح
چهارشنبه شب خانواده ما و خانواده عمه مرحومم تصمیم گرفتیم بریم بیرون یه هوایی عوض کنیم. بعد از مدتها و دور ...
View Articleتولد
دیشب تولد 7 سالگی مبین خواهر زاده امید بود. یه جشن خیلی کوچیک در پارک جنگلی با خانواده امید اینا. از ...
View Articleهفته پیش
دوشنبه هفته پیش امید از سرکار اومد. عصرش آوینا رو پیش باباش گذاشتم و رفتم پیش دکترم. واسم آمپول رگام نوشت. ...
View Articleاین چند روزه
هفته پیش با آوینا و خواهرم و پردیس چند شب رفتیم هیئتهای پیش خونمون. آوینا جونممم که عاشق سنج و ...
View Articleاین روزا ...
این روزا هوا خیلی خوبه. جون میده واسه تفریح و گردش همین اطراف بندر. ما که از خدامونه فقط امید پیشمون ...
View Articleآبگرم گنو
پنج شنبه صبح امید از سر کار اومد. عصرش با برنامه ریزی قبلی من و امید و آوینا به اتفاق خواهرم ...
View Articleیه صبحانه خودمونی
دیروز یکی از همکارامون که امسال پیمانی شده واسمون شیرینی یه صبحانه خیلی خوشمزه آورد. دستش درد نکنه . آش ...
View Articleشب نشینی
پنج شنبه شب رفتیم شب نشینیه مجردی ( همون که چند وقت یه بار با چند تا از دخترای فامیل ...
View Articleویار شیرینی
این اواخر خیلی بیشتر از قبل عاشق شیرینی جات و بستنی شدم. یه روز یکی از همکارا واسه رئیسمون به یه ...
View Articleجیگر مامانی به دنیا اومد.
ملینای نازم, عزیز دل مامان و باباش رأس ساعت 09:53 روز سه شنبه 24 دی ماه پا به این دنیای ...
View Articleخاطرات زایمان
دوشنبه عصر با امید و آوینا رفتیم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم. شب رفتیم بازار و باید اعتراف کنم ...
View ArticleArticle 33
ممنونم از کامنتای پر مهرتون. ببخشید که وقت نمی کنم جواب بدم. وبلاگ آوینا و ملینا بروز شد. ادرس وبشون در قسمت لینک ...
View ArticleArticle 32
ساعت یک نصفه شبه. با یه دستم دارم به ملینا شیر میدم. با دست دیگم دست تو موهای اوینا میارم ...
View Articleششمین سالگرد ازدواج
ششمین سالگرد ازدواجمون مبارک. ایشالله به پای هم پیر شیم. 22 اسفند 92
View Articleسال 92 بای بای
سال 92 هم با تمام خوبیها و بدیهاش یواش یواش داره تموم میشه. بهترین اتفاقش این بود که خدای مهربون یه ...
View ArticleArticle 28
سلاممممممممممممممممممم. دلم کلی واسه اینجا تنگ شده بود. بچه ها کلی وقتمو گرفتن. فقط شبا اونم دو یا سه شب می ...
View ArticleArticle 27
تولد رنگین کمونیه آویناخانومم خدا رو شکر بخوبی و خوشی برگزار شد. کلی رقصیدیم. بچه ها هم حسابی سرگرم بودند ...
View ArticleArticle 26
الان یه خانم سرماخورده داره واستون مینویسه که دو تا بچه ی مریض هم تو دستشه. هر سه مون سرما ...
View ArticleArticle 25
یه چند روزیه که هوا خیلی گرم شده. کارت عابربانکمو تو ماشین گذاشته بودم قشنگ قوس پیدا کرده بود. این روزا ...
View Articleاین روزا...
این چند روز اخیر خیلی مشغول بودم. اون هفته ای با خانواده امید اینا رفتیم گردش بیرون از شهر ."منطقه ...
View Articleخیلی خسته ام ولی خوابم نمیاد
دیدید بعضی موقعها خیلی خیلی خیلی خسته این ولی هر کاری می کنین خوابتون نمیبره. منم الان همین جوریم. دیشب یه مهمون ...
View ArticleArticle 22
* اینجا هوا همچنان گرمه. اصلا نمیشه بیرون رفت. فقط باید تو ماشین باشیم و خونه کسی بریم . برای ...
View Articleعیدتون مبارک...
عیدتون مبارک... نماز و روزه هاتونم قبول باشه... ماه رمضون امسال به من که خیلی خوش گذشت. روزه نمی گرفتم و همش تو ...
View Articleاین روزا...
سالاد الویه : دسر خورده شیشه : دسر ( لایه اول کیک . لایه دوم کستر و لایه سوم ژله آناناس ) ...
View Articleاین ور و اون ور ...
این چند روزه همش سرم گرم بود به جایی رفتن و اومدن کسی به خونمون. یه روز با با خواهرم و ...
View Articleسرما خوردگی
من و بچه ها هر سه مون سرما خوردیم. اونم ویروسی. نمیدونم از کی گرفتیم؟؟ پریروز متوجه آبریزش بینی ملینا شدم ...
View Articleاز مسافرت برگشتیم...
باغ پرندگان : موزه تاریخ طبیعی : چهل ستون : میئان نقش جهان . عالی قاپو : عکس قجری که تو میدون نقش جهان ...
View Articleیه عالمه حرف ...
یکشنبه هفته پیش آوینا و ملینا رو گذاشتم پیش امید و به نیت گرفتن یک ماه مرخصی استحقاقی و بعدشم نوشتن استعفا ...
View Articleامروز ...
امروز روز عاشورا بود و اولین سالی بود که تو عمرم این روز رو تو خونه بودم و نرفتم بیرون. دلیلشم ...
View Articleگردش
چهارشنبه شب من و امید و بچه ها باتفاق خواهرم و خونواده شوهرش و دختر عموهای شوهرش به ولایت مادریم ...
View Articleتولد هستی
پنج شنبه هفته پیش به یه تولد مجردی دعوت شدیم. تولد هستی دختر پسر عمم. فقط چند تا از خانومای فامیل بودن ...
View Articleاین هفته ...
شنبه این هفته امید عزیزم صبحش از سر کار اومد . همون روز آوینا و ملینا گلاب به روتون چندین ...
View ArticleArticle 11
چهارشته هفته پیش امید آوینا رو برد کلاس نقاشی و رفت شهر محل کارش. واسه برگشتنش من باید میرفتم دنبالش. ملینا رو ...
View Articleاحوالات ما
خیلی وقته ننوشتم. یعنی حرفی خاصیم واسه گفتن نبوده . این روزا امید درگیر امتحاناشه. بعضی روزا من و بچه ها ...
View Articleاخبار این روزها ...
* دو هفته پیش شوهر خواهرم (بابای یاسمین) رگای قلبش گرفت و آنژیو شد و بعضی رگاشم با فنر باز ...
View Article32 ساله شدم
دو روز قبل از تولدم یعنی 20 بهمن امید و آوینا به بهانه خرید رفتن بیرون و با یه کیک ...
View Articleگردش یهویی
سه شنبه عصر قرار بود من بدون امید با خواهرم اینا و مامانم و چند تا از بستگان بریم به ...
View Articleسال نو مبارک
سلام به همگی و سال نو مبارکککککککک خیلی وقته اینجا ننوشتم. دلم خیلی خیلی واسه وبلاگ نازنینم تنگیده بود. خبرا خیلی زیاده اما ...
View ArticleArticle 3
دوستان گلم سلاممم. بازم ببخشید دیر به دیر میام. حس و حال وبلاگ نویسی یکم واسم کمرنگ شده. دلیلشم وجود برنامه های ...
View ArticleArticle 2
آوینای من تا زمانیکه باباش پیش ماست خوبه و حوصلش سر نمیره . چون همش بیرونیم و پارک و یا ...
View Articleاین روزها
هفته پیش هفته ی پر مشغله ای بود واسم. شنبه : مراسم نامزدی خواهر امید بود. یکشنبه : آوینا رو بردم کلاس ...
View ArticleArticle 0
ماه رمضون امسال هم اومد. منم امسال برای ششمین سال روزه نگرفتم. انشالله که از سال بعد بتونم بگیرم. این روزا ...
View Article