Quantcast
Channel: من ، امید ، آوینا و ملینا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 155

یه عالمه حرف ...

$
0
0

یکشنبه هفته پیش آوینا و ملینا رو گذاشتم پیش امید و به نیت گرفتن یک ماه مرخصی استحقاقی و بعدشم نوشتن استعفا رفتم اداره.

دلم حسابی واسه محیط اداره و همکارام تنگ شده بود.

با وجود اینکه همه فکرامو کرده بودم بازم تو آسانسور با خودم فکر می کردم دارم کار درستی رو انجام میدم ؟؟

اگه پشیمون شدم چی ؟؟؟

و ...

خلاصه رفتم اتاقمون و تصمیمو گفتم.  رییسمون لطف کرد یک سال مرخصی بدون حقوق بهم داد.

خیلی بهتر شد. چون یک سال  فرصت بهم داده شد برای گرفتن تصمیم نهایی.

همین جا از رییسمون کمال تشکر رو دارم.

***********************

پنج شنبه تولد دختر و پسر دختر عمه مرحومم بود. خیلی خوش گذشت.  خصوصا به آوینا و ملینا. اما حیف که مامانشون تو جمع نبود.

وقتی کادوی باباش به پسرش رو خوندن که روش نوشته بود "تقدیم به یادگار عشقم" به زور خودمو کنترل کردم که اشکم سرازیر نشه.

زینب عزیزم و عمه مهربونم خدا رحمتتون کنه.

***********************

جشن که تموم شد با خواهرم خواستیم بریم خونه که زن داداشم زنگ زود و ما رو دعوت کرد به خونشون واسه شب نشینی.

همه خواهر و برادرام و زن و بچشون بودن به جز یکی از خواهرام (مامان یاسمین)  و داداش کوچیکم.

آقایون که سریع لالا اما ما خانوما و بچه ها تا 5 صبح بیدار بودیم.

روز بعدشم مامان و بابا و بقیه اومدن و تا عصر اونجا بودیم.

**********************

امروز صبح میزبان یه دوست خوب و مهربون بودم. خانوم همکار امید و دخترش نیلوفر جون.

دخترش همسن آویناست.

 

ما کلی با هم حرف زدیم .

بچه ها کلی بازی کردن و البته خیلی هم دعوا.

اما بعد از ظهر موقع رفتن یادشون اومد که با هم مهربون باشن.

×××××××××××××××

الان که دارم این پست رو میزارم یه دلشوره خیلی عجیب اومده سراغم. نمیدونم شاید دلیلش کم خوابی باشه.رفتم و یه مقدار گلاب خوردم و رو بالشم یکم گلاب ریختم. میگن برای رفع دلشوره خیلی موثره. 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 155

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>