من و بچه ها هر سه مون سرما خوردیم. اونم ویروسی. نمیدونم از کی گرفتیم؟؟
پریروز متوجه آبریزش بینی ملینا شدم و بهش یه مقدار داروی گیاهی دادم بهتر شد . اما از روز دوم من و آوینا هم درگیرش شدیم. فهمیدم ویروسه.
دیروز عصر استخون درد شدید و کسالت و آبریزش بینیم شروع شد.
امیدم سرکار بود. مجبور شدم خودم با بچه ها بریم پیش دکتر. هر 3 مون معاینه شدیم و دارو بهمون داد.
الان شکر خدا بهتریم.
فقط دلم واسه ملینایی می سوزه بینیش کیپ شده و هر چقدر قطره میریزم باز میشه اما زود کیپ میشه. واسه همین شیر خوردن واسش خیلی سخته .
یک ساعت پیش اینقدر گریه کرد تا خوابید. الهیییییی
آوینا هم که خدا رو شکر شربتش چون خواب آوره روش تاثیر گذاشته و بعد از ماهها امروز بعد ازظهر رو خوابیده.
*****************************
اگه خدا بخواد هفته آینده عازم سفر هستیم. اصفهان و کرمان. بچه مدرسه ای نداریم. امیدم ترم تابستونش تموم شده و حالا فرصت مناسبیه واسمون که بریم سفر.
اصفهان رو یه بار با امید کامل گشتیم ولی الان تو این فصل که هوا رو به سردیه و ما هم دو تا کوچولوی شیطون داریم بهتره همین شهرو بریم. واسه آوینا هم شهر جذابیه و تا حالا ندیده.
کرمان رو هم تا حالا نرفتیم . گفتیم حالا که فرصت مهیاست بریم یه دوری بزنیم و از آثار باستانیش دیدن کنیم.
دیروز آوینا به آقای دکتر میگه اگه خوب نشم منو باغ پرندگان راه نمیدن ؟؟؟
*****************************
دیگه اینکه ماه بعد انشالله میرم اداره واسه تصفیه حساب. البته اگه موافقت کنن.
فکرامو کردم و تصمیم نهاییم رو به کمک امید گرفتم. از اداره میام بیرون.
تو یه پست ویژه به همه توضیح خواهم داد دلیل نرفتنمو سر کار. مخصوصا به کسایی که خواننده خاموش وبلاگم هستن و هیچوقت غرورشون بهشون اجازه نمیده که وقتی حضوری منو می بینن بهم بگن ما هم وبلاگتو می خونیم.
آخه هر کسی منو می بینه بدون اینکه دلیلشو ازم بپرسه میگه حیفه با این سابقه کار و همچین اداره دولتی و ...