Quantcast
Channel: من ، امید ، آوینا و ملینا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 155

این ور و اون ور ...

$
0
0

این چند روزه همش سرم گرم بود به جایی رفتن و اومدن کسی به خونمون.

یه روز با با خواهرم و خواهر امید و بچه هاش رفتیم تئاتر ضامن آهو که با وجود ملینا نمیشد و نصفش رو بیرون سالن بودم. همون روزم از شانس بدم خلخال طلام (پابند) گم شد.

بعدشم خونه داداش وسطی و بعد خونه داداش کوچیکه رفتیم.  

عصر روز بعدشم یکی از دوستان صمیمیم اومد خونمون . شب که شوهرش اومد دنبالش اصرار کردم که شب رو پیش من بمونه و مجردی خوش باشیم. کلی مخ زدیم تا شوهرش راضی شد. بعدشم زنگ زدم به خواهرم (مامان پردیس) اونم اومد و اون شب تا 5 صبح بیدار بودیم. بچه ها هم مثل ما بیدار بودن و بازی می کردن.

شب بعدشم دو تا خواهرای امید اومدن که یکیشون شب رو موند و بازم تا ساعت 3 و نیم بیدار بودیم.

ظهر روز بعدشم مامانش اینا ناهارشونو برداشتنو اومدن خونه ما. امید جان هم عصر ما رو عافلگیر کرد و سه رور زودتر اومد خونه. 

روزای بعد هم به بازار و خرید گذشت. با پولهایی که همکارا به عنوان کادو واسه ملینا اورده بودن یه مقدار پول روش گذاشتیم و واسه خانومی 3 تا النگو خریدیم.

یه شبم با امید و خواهرش سینگو (خرچنگ) گرفتیم و رفتیم خونه خواهرم "توانیر" و حسابی زدیم به بدن که خیلی چسبید. بچه ها هم  تو ساحل حسابی آب بازی و خاک بازی کردن.

شب رو اومدیم خونه و روز بعدم با خواهرم (مامان پردیس) دوباره رفتیم "توانیر" به صرف کله پاچه. آییی چسبید. شبشیم تولد داداش وسطیه امید بود که رفتیم و یه جشن خودمونی و کوچیک بود.

دیروز رو خونه بودیم و به تمیزی خونه گذشت. اگه دو روز رو پشت سر هم تو خونه بمونم دیوونه میشم و زود حوصلم سر میره.

دیگه اینکه الانم امید و آوینا دارن تو بالکن ماهی برشته می کنند که من عاشقشمممم.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 155

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>