عیدتون مبارک...
نماز و روزه هاتونم قبول باشه...
ماه رمضون امسال به من که خیلی خوش گذشت.
روزه نمی گرفتم و همش تو مهمونیا و افطاریا بودم.
امسالم عید فطر خدا رو شکر امید مثل سالهای قبل سر کار نبود و پیشمون بود.
این چهار روز تعطیلی هم جایی قرار نیست بریم. آخه هوا خیلی گرمه و با دو تا بچه اذیت میشیم.
شاید آخر هفته شبش با خانواده امید اینا بریم کوه گنو .
**********************
الان که دارم اینا رو تایپ می کنم خونه داره در آرامش بسر میبره. امروز که خونه مامان امید اینا بودیم آوینا اصرار داشت که بمونه اونجا.
برای من که خیلی لازم بود یه دو روزی رو اونجا بمونه.
آخه آوینا با این که تو یسری موارد خیلی خانومتر و عاقل تر شده ولی هنوز شیطنت داره و هر روز کل خونه رو ریخت و پاش می کنه. از اتاق خودش بگیر تا آشپزخونه و سالن و اتاق ما.
یه بار در اتاقشو قفل کردم که مثلا تنبیه بشه و بمدت یک روز از اسباب بازیا و عروسکاش استفاده نکنه.
کلی گریه و زاری راه انداخت و قول داد که دیگه هر چیزی رو که استفاده می کنه سر جاش بزاره. من رو قولم موندم و یه روز کامل درو قفل کردم. اما بعد از اون آوینا فقط یه روز دووم اورد و رو قولش موند.
حالا خوبیش اینه که خونه خواهرم و داداشم و مامان امید اینا می مونه که یوقتایی منم یه استراحت توپی بکنم.
ملینا کوچولوو هم خوبه . الان میشینه و چهار دست و پا میره. فرنی و حریره بادوم و سوپ رو هم چند روزه که دارم بهش میدم. البته سوپ رو دقیقا از امروز بهش دادم.
کلی واسمون دلبری می کنه و دل همرو برده قربونش برم من.
***********************
دیگه اینکه خدا رو شکر همه چیز آرومه و من خوشحالم.