پنج شنبه شب رفتیم شب نشینیه مجردی ( همون که چند وقت یه بار با چند تا از دخترای فامیل برگزار می کنیم) . خونه دختر عمم. (خواهر دختر عمه مرحومم)
اولین دورهمی مون بعد از فوت دختر عمم بود. واقعا جاش خالی بود. همه بودیم ولی اون نبود.
عمه ی بچه ها که سرپرستی شون رو به عهده گرفته ، بچه هاشو آورد. با هر نگاه به پسر کوچیکش دلم می لرزید و بغض می کردم.
یه دسر با پودینگ شکلاتی و پودر کاسترد و بیسکوئیت درست کردم و بردم واسه فاتحه اونجا. زینب خیلی این دسرا رو دوست داشت. امیدوارم در کنار عمم روحشون همیشه شاد باشه.
دوست دارم اینجا یه تشکر ویژه از عمه ی بچه ها داشته باشم. با اینکه مجرده و هیچ تجربه ای از بچه داری نداره درست مثل یه مادر از بچه ها مراقبت می کنه و بهشون رسیدگی می کنه. مثل یه مادر نصف شب از خواب بیدار میشد و بهشون سرکشی میکرد. واسه پسر کوچیکش با دقت تمام شیر درست می کرد.
خلاصه شب خیلی خوبی بود و تا دیر وقت بیدار بودیم. صبح روز بعدم بعد از خوندن نماز صبح دیگه نخوابیدیم و نشستیم به حرف زدن و خندیدن.
خیلی خیلی بهمون خوش گذشت. بچه ها هم حسابی بازی کردن و دعوا کردن. عصرشم که برگشتیم خونه امید از سرکار اومده بود .