Quantcast
Channel: من ، امید ، آوینا و ملینا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 155

هفته پیش

$
0
0

هفته پیش هفته خیلی خوبی نبود. دوشنبه سر یه موضوعی با امید قهر بودم.

همون روز رفتم پیش دکترم و بعد از معاینات لازم صدای قلب دختر نازمو واسم گذاشت. خیلی خیلی شیرین بود.

خواستم مثل آوینا صداشو ضبط کنم گفتم با اون گوشیم بهتر میشه. ایشالله سری بعد.

آوینا رو هم خونه خواهرم برده بودم، خواهرم با پردیس درس کار می کرد اونم برای اولین بار خیلی آروم و متین نشسته بود و از کتاب داستان خودش مثلا درس می خوند.

چهارشنبه که امید اومد با اینکه اصلا اهل ناز و عشوه نیستم دوست نداشتم باهاش حرف بزنم. اما اون حرف میزد و عادی بود.  پنج شنبه عصرم آوینا رو بردیم قلعه سحرآمیز و بعدشم خرید ماهانه.

خواستیم یه سنگ میگو (معادل 16 کیلو میگوئه) هم بخریم که خیلی شلوغ پلوغ بود و برگشتیم که وسط هفته بریم بخریم. از خرید که برمیگشتیم آوینا تو ماشین خوابش برد.

فرصت خوبی بود . کلی حرف زدم. اونم حرفاشو زد و مشکلمون خدا رو شکر حل شد.

نمی خوام لوس بازی دربیارم اما من امید رو از صمیم قلب و خیلی خیلی زیاد دوسش دارم. اصلا نمی خوام یه خار به پاش بشینه . اگه یه مشکل کوچیک بینمون پیش بیاد من میمریم از غصه و تا حل نشه دلم آروم نمیشه.

جمعه ظهرم خواهرم اینا (مامان یاسمین) اومدن خونمون. جاتون خالی امید ماهی برشته واسمون درست کرد که خیلی خیلی چسبید بهمون.

عصرشم که اونا رفتن. من و آوینا هم رفتیم خونه اون خواهرم که همسایمونه (مامان پردیس) . دو تا از دوستای من (مریم و فرشته) مهمونش بودن.

تا ساعت 11 و نیم اونجا بودیم. خیلی خوش گذاشت.

آوینا هم این دفعه خانومتر شده بود و کمتر اذیت تارا دختر فرشته کرد.

هر چیزی رو که تارا دست میزد سریع به خواهرم و پردیس گزارش میداد. یه 5 باری هم رفت دستشویی که پدر کمر من در اومد.

دیروزم که اومدم اداره خیلی خواب آلود بودم. از شانس خوبمون رئیس یه هفته نیست و رفته ماموریت تهران. منم یک ساعت زودتر جیم شدم.

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 155

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>