یوقتایی دیدن بعضی صحنه ها آدمو دگرگون می کنه .
وقتی یه نوزاد یا کودک فقیر رو تو این هوای گرم سر چهار راه میبینم جیگرم آتیش میگیره.
خیلی حس بدیه. کاری هم از دستت بر نمیاد.
چرا ما آدما این صحنه ها رو به دید ترحم نگاه می کنیم و نهایتش اینه که یه کمکی بهشون می کنیم.
همش به خودم میگم که اینا خودشون که نخواستن بچه این آدما به دنیا بیان.
هیچ آدمی خودش تعیین نمیکنه که تو چه خانواده ای بدنیا بیاد.
شاید منم وقتی به دنیا اومدم بچه همچین خانواده هایی بودم.
از شانس و اقبالم بوده که تو یه خونواده خوب بدینا اومدم.
چرا دختر من باید این همه امکانات داشته باشه. اما یه دختری دقیقا همسن و سال دختر من باید از همون لحظه تولدش تو فقر و سر چهار راهها بزرگ شه.
.
.
این جور مواقع برای خودم فقط می تونم بگم خدا رو شکر.
ولی نمیدونم حکمت خدا از این بی عدالتی چیه ؟؟؟؟؟