یوقتایی دلم پر میکشه واسه سالهای 87 تا 89. روزهایی که تازه ازدواج کرده بودیم و بچه نداشتیم.
خونمون همیشه تمیز و مرتب بود. استراحت کافی داشتم.
روزهای تعطیل و جمعه تا لنگ ظهر می خوابیدم .
هر کار و سرگرمی رو که دلم می خواست انجام می دادم.
حتی واسه خودم جشن تولد بزرگ گرفتم.
غذا و دسر مورد علاقمو درست میکردم.
خوب آرایش می کردم.
مهمون دعوت می کردم. به مهمونی میرفتم.
دوستای صمیمیم میومدن خونمون و شب همونجا می موندن تا روز بعد.
پارک میرفتم .پیاده روی میکردم.
بازار می رفتم و با خیال راحت خرید میکردم.
مسافرت می رفتم و .....
.
.
.
ولی وقتی به چشمای آوینا با عشق نگاه میکنم همه چیز از یادم میره و یک لحظه هم
حاضر نیستم به اون روزا برگردم.
روزایی که آوینا نبود رو من چی جور زندگی میکردم ؟؟؟؟؟؟؟
آوینا همه زندگی منه.
دوسش دارم خیلی خیلی خیلی زیادددددددددددددددد.