هفته ای که گذشت هفته خوبی بود. خدا رو شکر
مبل و ناهار خوری رو که می خواستیم با خونه فسقلیمون جور در بیاد سفارش دادیم. رنگ بنفش و سفید.
مبل ال 6 نفره با 12 تا کوسن. میز ناهار خوری هم شد رنگ سفید با 6 تا صندلی با پایه های سفید که 4 تاشون با روکش بنفشه و 2 تاشم ست کوسنای گل گلیه .
حالا باید برم دنبال فرش و پرده.
تو بندر به سختی می تونی وسایل دلخواهتو بخری و ست کنی. میرم فرش فروشی بیشتر رنگاشون تو مایه های قهوه ایه. میگم رنگ بنفش و یاسی ندارین؟ میگن نه . این رنگا چون کم فروش میرن نمیاریم.
******************
پنج شنبه صبح دختر عمم یه پسرناز و تپلی رو به دنیا اورد.
پنج شنبه شب رو هم خونه خواهرم که همسایمونه دعوت بودیم. خونشون اون دست خیابون ماست. امید به خاطر من گفت با ماشین بریم. اما جا پارک نبود دقیقا روبروی خونه خودمون پارک کردیم.
40 تا مهمون داشت. خونواده ما و خونواده شوهرش. مرغای بریونشو خونه ما درست کرد. رفتیم که بیاریم تو آسانسورخونه خواهرم گیر افتادیم. 5 نفر بودیم. اصلا گوشیا آنتن نمیداد. بالاخره شماره همسایشون که کلید رو داشت گرفتیم. شانس اوردیم خونه بود. حدودا 20 دقیقه اونجا بودیم. حسابی خندیدیم و به غذاها ناخونک زدیم. وقتی اومدیم بیرون خیس عرق بودیم.
خلاصه مهمونی خوبی یود. و تا 1 و نیم شب اونجا بودیم. آوینا هم حسابی بازی و شیطونی کرد. یه چند باری هم دانیال پسر داداشمو که 3 سال ازش بزرگتره رو کتک زد. این قلدری ها رو از مهد کودک یاد گرفته.
موقع رفتن به زور به دانیال میگفت بیا بوست کنم. کارم اشتباه بود. اونم پسره و زیر بار بوسیدن دختر نمیرفت.
دیروزم که جمعه باشه تا ساعت 1 ظهر خوابیدیم و بعدشم به خوردن صبحانه (1 ظهر) و تمیزی خونه و خوردن ناهار (ساعت 4) گذشت.